Whenever you are fed up with life, start writing: ink is the great cure for all human ills, as I have found out long ago.
C. S. Lewis, 1916

نوشتن تکنیکی برای فکر کردن است. هر کاری یک اثر بیرونی و یک اثر درونی دارد. نوشتن هم همین‌طور است. اثر بیرونی نوشتن، ماندگار کردن اطلاعات و انتقال آن به دیگری است. اثر درونی آن، ورزش ذهن و باز شدن مسیر فکر انسان است. ممکن است با ظهور روزافزای تکنولوژی‌های تولید متن، خیال کنیم که «دوران نوشتن به سر رسیده است». بله. اگر اثرگذاری بیرونی تنها شاخص ما باشد، نوشتن هیچ فایده‌ای نخواهد داشت. نقاشی و شعر و هنر هم هیچ فایده‌ای نخواهند داشت. اما اگر شاخص‌هایی مثل تقویت فکر یا لطافت طبعی را لحاظ کنیم، هیچ‌گاه دوران نثر و شعر هنرمندان به پایان نخواهد رسید.

Writing about something, even something you know well, usually shows you that you didn't know it as well as you thought. Putting ideas into words is a severe test. The first words you choose are usually wrong; you have to rewrite sentences over and over to get them exactly right. And your ideas won't just be imprecise, but incomplete too. Half the ideas that end up in an essay will be ones you thought of while you were writing it. Indeed, that's why I write them.
Paul Graham - Putting Ideas into Words

فکر کردن مثل سفر می‌ماند. سفری که از معلومات شروع می‌شود و به مجهولات می‌رسد. اتفاقی که هنگام نوشتن می‌افتد، ساختن نقشه‌ای از مسیر این سفر است. نقشه کمک می‌کند که دوراهی‌ها، میانبرها و بن‌بست‌ها را بشناسیم و ثبت کنیم. اگر هم لازم شد برگردیم و مسیرهای دیگری را امتحان کنیم. کسی که تجربه نوشتن داشته باشه، می‌داند که نوشتن درهایی را باز می‌کند که حدیث نفس یا گفتگو باز نمی‌کند. نوشتن نویز را از متن حذف می‌کند.

نوشتن فکر را آزاد می‌کند. هر فکر یا ایده مثل وزنه‌ای است که به ذهن ما بسته شده است. اگر تعداد وزنه‌ها متعادل باشد، ورزشی برای مغز محسوب می‌شود. اما اگر این وزنه‌ها از حد بگذرد، عقل ما زمین‌گیر می‌شود. نوشتن راهی برای باز کردن این وزنه‌ها از سر است.

بیشتر بخوانید