مفهوم ظهور از زیباترین و کلیدی‌ترین موضوعات در بحث نظریهٔ سیستم است. ظهور زمانی اتفاق می‌افتد که کنار هم گرفتن اجزا در کنار هم، موجودیتی بزرگ‌تر و پیچیده‌تر از جمع تک‌تک آن‌ها می‌سازد. مثال سادهٔ آن در اتومبیل است. چرخ به تنهایی آدم را جابجا نمی‌کند. موتور ماشین هم تا زمانی که روی زمین باشد، کار خاصی انجام نمی‌دهد. فقط شکل خاصی از کنار هم قرار گرفتن این اجزا هست که ماشینی می‌سازد که قابلیت جابجایی انسان را دارد.

رده‌های ظهور

وقتی ظهور اتفاق می‌افتد، انگار که خروجی آن در لایه‌ای بالاتر از لایهٔ اجزا قرار می‌گیرد. یکی دیگر از مثال‌های ظهور، آگاهی یا Consciousness است. در لایهٔ پایین‌تر، مغز با نورون‌ها و اطلاعات میان آن‌ها فهمیده می‌شود. اما اینکه آگاهی دارد یا به زبان ساده‌تر می‌فهمد که هست، در لایهٔ نورونی قابل توضیح نیست. با همهٔ پیشرفت‌هایی که نوروساینس و باقی علوم داشته‌اند، همچنان ذات بسیاری از مفاهیم ظهوریافته نامشخص است. کسی همچنان نمی‌داند جاذبه چیست و چرا اصلاً جاذبه‌ای وجود دارد. همین قضیه هم برای آگاهی برقرار است و در بهترین حالت، روایت‌هایی غیرعلمی برای توجیه وجود آن آورده می‌شود.

لایه‌های مختلف هستی‌شناسی. بر پایهٔ تئوری یکپارچگی علوم یا UToK

مدل بالا چهار لایهٔ مختلف هستی را نشان می‌دهد. ماده از دل انرژی روییده است. حیات و زندگی -که یکی دیگر از مفاهیم غیرقابل توضیح است- از دل ماده می‌آید و ذهن هم از المان‌های زنده ساخته می‌شود. در لایه آخر نیز اذهان در کنار هم کار می‌کنند و موجودیت‌هایی از جنس فرهنگ می‌سازند.


یکی از بهترین راه‌های نشان دادن ظهور ویژگی‌های جدید در یک سیستم، استفاده از مدل‌سازی عامل‌بنیان است.