موسیقی علم نسبت‌هاست و معماری، مابه‌ازای موسیقی در فضاست. به زبان دیگر، معماری، موسیقی منجمد است.1 معماری توضیح می‌دهد که چطور با کنار هم گذاشتن اجزا به بهترین کل ممکن برسیم.

کلمهٔ عمارت، به معنی برگرداندن زمین از حالت طبیعی و تبدیل آن به وضعیتی است که پرفایده باشد. فایده‌دار کردن منابع بی‌فایده باعث شده که پای معماری به عرصه‌های بسیاری باز شود. مثل معماری بنا، معماری داخلی، معماری شهری، معماری نرم‌افزار، معماری سازمانی، معماری کامپیوتر، معماری اطلاعات، معماری دیتابیس و معماری کسب‌وکار.

در بین شاخه‌های مختلف معماری، معماری بنا الهام‌بخشِ دیگران است؛ چون هم پیش از همهٔ آن‌ها وجود داشته است و هم برای چشم انسان‌ها کاملاً ملموس است. مثلاً در بحث‌های معماری سازمانی، عمارت وینچستر را زیاد مثال می‌زنند. عمارت وینچستر خانه‌ای است که هیچ‌گاه ساختنش به پایان نرسید. مالک آن سارا وینچستر از رمال‌ها شنیده بود که عمر او با پایان ساخت خانه به سر می‌رسد و اگر ساختمان تمام شود، می‌میرد. به خاطر همین هیچ‌گاه ساخت خانه را تمام نکرد و مدام به آن بخش‌های مختلفی اضافه می‌کرد. او در سال ۸۳ سالگی در حالی مرد که تجهیز خانه همچنان ادامه داشت. عمارت وینچستر یک بلبشوی تمام عیار است. ساخت آن ۳۸ سال طول کشیده و ۵٫۵ میلیون دلار خرجش شده است. بسیار از درهای آن رو به دیوار باز می‌شوند، یکی از درها پله ندارد و چند متری با زمین جلویش فاصله دارد، عمارت وینچستر نماد سازمان‌هایی است که از مرگ و قطع بودجهٔ خود می‌ترسند و به جای اعلام پایان مأموریت و انحلال، بدون برنامه و هدف خاصی مدام کار جدید می‌تراشند و منابع را هدر می‌دهند تا صرفاً زنده بمانند.

گرانبهاترین پنجرهٔ عمارت وینچستر هیچ نوری ندارد؛ چون بعدتر یک اتاق بالای آن ساخته شده و جلوی نور ورودی را گرفته است.

معماری تئوری منجمد است. یکی از اصلی‌ترین نقش‌آفرینی معماران، جاری کردن حرف متفکران و فیلسوفان در قالب بناهاست. آن‌ها از یک سمت گزاره‌های تئوری را می‌فهمند و از طرف دیگر به قدری مهارت دارند که آن را به شیوه‌ای جدید و همه‌فهم بسازند. جایگاه معمار در جامعه جایی بین فیلسوف و مهندس است. به همین خاطر است که معماری بناها، روایتگر صادقی از فضا و حال زمانه هستند. اگر کسی بخواهد حال و هوای امروز یا دیروز جامعه را بشناسد، یک راه اصلی‌اش مشاهدهٔ معماری ساختمان‌ها و بناهای مهم است.

معماری مدرن با تزئین مخالف است. به کارکرد توجه ویژه دارد و به خاطر همین به سراغ شکل‌های ساده‌ای می‌رود که قابلیت تولید انبوه هم داشته باشند. معماری مدرن ساده‌ترین راه برای فهمیدن مدرنیته است.

معماری در عمیق‌ترین حالت خود هنر فرق گذاشتن و تمایز برای رسیدن به کم‌ترین ناسازگاری است. فرض کنیم خانه‌ای داریم که هیچ دیواری ندارد. یعنی اتاق‌ها، هال، پذیرایی، دستشویی و آشپزخانه بدون هیچ در و دیواری همه در کنار همند. یک گوشهٔ این سالن بزرگ تخت خواب گذاشته‌اند. یک گوشه‌اش چاه توالت است. یک گوشهٔ دیگرش مبلمان چیده شده و وسطش هم یخچال و اجاق گاز را گذاشته‌اند. در این خانه همه‌چی زشت و نابجا به نظر می‌رسد؛ چون در و دیواری نیست که بخواهد به این اجزا تشخصی بدهد. مثلا اتاق خواب را صمیمی کند. یا به دستشویی محرمانگی بدهد. یا میهمانان را دور هم جمع کند و الی آخر.

بدون معماری همه‌چیز یک‌نواخت، بی‌معنی و بی‌شخصیت می‌شود

معماری با فرق گذاشتن بین هر کدام از این‌ها، به هر جزء از بنا شخصیت خاص خودش را می‌دهد2. شخصیت هر جزء از بنا، در نسبت با باقی اجزا تعیین می‌شود. مثلاً الگوی طیف صمیمیت در معماری بنا تعیین می‌کند که عمومی‌ترین جای خانه باید نزدیک‌ترین محل به ورودیِ آن باشد و هر چه از آن دور می‌شویم، به مرور به بخش‌های خصوصی‌تر نزدیک شویم. این حالت کمترین ناسازگاری را برای ساکنان خانه دارد؛ چرا که بخش خصوصی خانه -که دیگران قرار نیست به آن نزدیک شوند- در دورترین فاصله نسبت به ورودی قرار دارند. اگر برعکس این الگو رفتار کنیم، به خانه‌ای می‌رسیم که درِ اتاق خوابش رو به هال باز می‌شود. که اصلاً حس خوبی ندارد. یا الگوی آشپزخانهٔ روستایی به ما می‌گوید که آشپزخانه باید محلی برای جمع شدن اعضای خانه داشته باشد تا فردی که غذا می‌پزد احساس دورافتادگی از باقی اعضای خانواده نکند.

معماری سازمانی هم بین اجزای مختلف یک سازمان تمایز قائل می‌شود و ناسازگاری‌ها را به حداقل می‌رساند. یک نمونه از این ناسازگاری‌ها، تعارض بین نقش مجری و نقش ناظر در سازمان است. هرگاه هر جایی این دو نقش در یک واحد مشترک مشغول به کار شده باشند، دیر یا زود فساد در آن فراگیر می‌شود. پس همیشه باید این دو نقش در دو واحد جدا و بدون گره خوردن منافع فعالیت کنند. بحث مدیریت دانش هم نوعی معماری اطلاعات است. در یادداشت‌هایی که دربارهٔ این موضوع نوشته‌ام، تمرکز اصلی من روی شکستن اطلاعات ورودی به اتم‌های کوچک و سرهم‌کردن آن‌ها با هدف یادگیری و بهره گرفتن از اطلاعات است.

علاوه بر معماری فضا، معماری زمان هم به زندگی ما شخصیت می‌دهد. آیین‌ها، رویدادها و مناسک مثل دیوارهایی هستند که مراحل زندگی ما را از هم جدا می‌کنند، «قبل» و «بعد» تعیین می‌کنند و به هر کدام معنی خاصی می‌دهند. بدون آن‌ها، زندگی مثل همان خانهٔ بدون دیوار بی‌مزه و یک‌نواخت است. جشن تولد، جشن ازدواج، جشن تکلیف، غسل تعمید، مراسم ختم، سالگرد و آیین‌های دیگر وظیفهٔ شکستن زمان به اجزای معنادار را ایفا می‌کنند. بسیاری از قبایل و ادیان هنوز آیین پاگشای و مناسک گذار مخصوص خودشان را دارند که در طی آن، نوجوانان بالغ می‌شوند و از آن به بعد با آن‌ها مثل انسان‌های بالغ رفتار می‌شود. نوجوانی که این تجربیات را نداشته باشد، به احتمال زیاد تا آخر عمرش بچه می‌ماند.

عمر انسان به اندازه تصمیم‌هایی است که می‌گیرد. تصمیمْ معماری زندگی را ممکن می‌کند و بین زمان‌ها و مکان‌هایی که انسان در آن محدود شده است، فرق می‌گذارد و به همهٔ آن‌ها معنی می‌بخشد.

Footnotes

  1. این جمله را به گوته و شلینگ نسبت داده‌اند.

  2. در متن هدیه هم دربارهٔ فرق گذاشتن بین هدیه‌ها و اهمیت هدیه خریدن برای دیگران (به جای پول دادن نوشته‌ام) که از همین نگاه به معماری نشأت گرفته است.