تحمل ابهام در کنار ابتکار عمل جزو مهمترین ویژگیهایی است که در ملاقات آدمهای جدید به دنبالش میگردم1. تحمل ابهام است که تعیین میکند اگر دنیا طبق دلخواه فرد پیش نرفت، واکنشش به آن چه خواهد بود. تحمل ابهام که بالاتر برود، شخص با نادانستهها زندگی میکند و به قدری با سؤالات درگیر میشود که در نهایت به آن برسد.
ابهام در سادهترین شکلش یعنی ندانستن. اولین بار با تحمل ابهام در فضای کاری آشنا شدم. اکثر کارهای استاندارد، ابهام کمی دارند. ورودی مشخص است، کار تعریف شده و خروجی مدنظر هم تعیین شده است. کارِ کارمند انجام اعمالی برای تبدیل ورودی به خروجی است. مثل کارگر خط تولید که وظیفهاش جدا کردن میوههای خراب است. میوههای ورودی مشخصند، میوههای خراب هم متر و معیار دارند. مسأله فقط اینجاست که کارگر میوهها را ببیند و تشخیص دهد و جدا کند. البته که ابهام پایین مختص کارهای مکانیکی نیست. کار حسابداری هم ابهام پایینی دارد. اعداد و ارقام اگر درست ثبت شده باشند، همهچیز در تعادل است و حسابدار صرفاً اعداد را در جای درست خود در صورت مالی میگذارد. ابهام که کمی بیشتر شود، کار از روتین بودن خارج میشود. مثل رانندههای تاکسی که بسته به درخواست مسافر، خروجیهای متفاوتی خواهند داشت. اینجا مهارت و دانش اهمیت پیدا میکند که راننده تشخیص دهد که مسافر را قبول بکند یا نکند و اگر قبول کرد، از چه مسیری او را برساند. کار پزشکها هم از همین جنسِ کارهای تطبیقی است.
ابهام بعضی کارها تا حدی زیاد میشود که ورودی، خروجی یا حتی فرآیند نامشخص یا محدود است. برنامهریزی استراتژیک از این جنس است2. کارهای پژوهشی هم ابهام بالایی دارند. کارهای پرابهام برنامهریزی نمیخواهند؛ چرا که اصلاً هدفی ندارند که بشود بر اساس آن برنامهریزی کرد. کارآفرینی هم ساختار مشابهی دارد. شخص کارآفرین ورودیهای مبهمی از بازار دارد. دربارهٔ خروجی خودش هم مطمئن نیست. برای همین باید آزمون و خطا کند تا به خروجی مدنظر برسد.
روحیهٔ کارآفرینی با تحمل ابهام عجین است. کارآفرین ریسک نبود اطلاعات را میپذیرد و فضایی با ابهام کمتر به عنوان «محیط کار» ایجاد میکند که در آن افراد به افراد با تحمل ابهام پایینتر کار سپرده میشود. افرادی که تحمل ابهام ندارند، بیشتر به حل مسائل موجود گرایش دارند؛ برعکس کارآفرینها که به دنبال مسائل جدید میگردند. اینطور است که تعادلی بین یافتن مسأله و کار کردن روی آن برقرار میشود. زوج کارآفرین-کارمند تضمین پیشرفت و ثبات جامعه است.
حالا سؤال اصلی اینجاست: وقتی با ابهام روبرو شدیم، چه کار کنیم؟ ابهام برای عدهای ترمز تصمیمگیری است. آیندهٔ نامعلوم یعنی آیندهٔ خطرناک و چه بهتر که با آن درگیر نشویم. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم، آینده از ما رد میشود و ما میمانیم. زمان منتظر کسی نمیماند. باید فکری به حال ابهام کرد.
راههای مختلفی برای کمکردن ابهام وجود دارد. اگر ابهام، غیاب اطلاعات باشد، سادهترین کاری که میشود کرد «تولید اطلاعات» است. آدمی که در اتاق تاریک قرار گرفته، چارهای جز این ندارد که حرکت کند و به دنبال کلید بگردد و با لمس کردن اجسام، نقشهٔ ذهنی از محیط بسازد. همهجا همین هست. در فضای کاری هم شناختن بعضی مشاغل تنها با انجام دادنشان ممکن میشود.
روزهایی بوده که من هم ترس از پشیمانی در آینده داشتم که چرا فلان کار را امتحان نکردم و اگر میکردم، چه بسا در آن میدرخشیدم. امتحانش که کردم دیدم چندان خوشم نمیآید؛ ولی حداقل پروندهاش بسته شده بود. از آن زمان به بعد توصیهام به بقیه هم همین است که این رؤیاهای نزیسته را زندگی کنند که حداقل تکلیف خودشان را بدانند.
یک راه دیگر برای کاهش ابهام، «حرکت با حدس و گمان» است. خیلی از مسائل ریاضیاتی با روشهای اکتشافی یا Heuristic حل میشوند. به این صورت که یک جواب اولیه میسازند و مدام آن جواب را بهتر و بهتر میکنند تا به جواب نهایی برسند. یک نمونه از حل این مسائل به زبان ریاضی در نوشتهٔ مارپیچ آمده است.
یک راه دیگر برای کاهش ابهام، مدلسازی از آن است. اگر ابهام را به زبان ریاضی بنویسیم و راهحلهایی برای کاهش آن پیدا کنیم، میشود همان راهحلها را قرض بگیریم و در دنیای واقعی اعمال کنیم. مدلی که به فهمیدن بهتر ابهام و استراژیهای آن کمکم کرد، مدلی ریاضیاتی به اسم «راهزن چند دست» یا Multi-armed Bandit است. فروض مدل به شدت ساده هستند. فرض کنید که برای بختآزمایی و قمار وارد یک کازینو شدهاید که داخلش ۴ ماشین قمار (🎰3) قرار دارد. شما مقداری پول در جیب (مثلاً ۱۰۰ واحد) دارید و میخواهید با این ۴ ماشین بازی کنید. اما نکته اینجاست که ۴ ماشین عین هم نیستند. بلکه دستکاری شدهاند و هر کدام احتمال متفاوتی برای برنده یا بازنده شدن دارد. حالا سؤال اینجاست که چکار میکنید تا سود شما حداکثر شود؟
میتوانید شانس خودتان را در بازی پایین امتحان کنید. روی هر ماشین که کلیک کنید، عملاً آن را بازی کردهاید. هر ماشین احتمال مجزای خود را دارد و در صورت برنده شدن، ۱ واحد پول میبرید و اگر هم بازنده شوید ۱ واحد از دست میدهید. برای راحتتر شدن تصمیمگیری هم تعداد برد و باخت با هر ماشین و نسبت برد به کل دورهای بازی را زیر هر ماشین نوشتهام.
اگر ماشینهای مختلف را آزمایش کرده باشید، میفهمید که ماشین دومی از راست بیشترین احتمال برنده شدن را دارد. احتمال برنده شدن از راست به ترتیب ۶۰٪، ۷۵٪، ۵۰٪ و ۲۵٪ است. اگر کسی فقط ماشین دوم را بازی کند، از ۱۰۰ دور بازی به طور میانگین ۷۵ دست را میبرد و ۲۵ دور را میبازد. پس در انتها ۵۰ واحد سود میکند. برعکس اگر کسی ماشین چهارم را بازی کند، به طور میانگین ۲۵ دور میبرد و ۷۵ دور میبازد و آخر کاری ۵۰ واحد ضرر کرده است.
همهٔ نکتهٔ مدل راهزن چنددست وجود ابهام است. ما در ابتدای کار نمیدانیم که چه ماشینی بهتر یا بدتر است. دانشآموز نمیداند چه رشتهای برای بهتر است. آدم شاغل نمیداند اگر شغلش را عوض کند سود بیشتری میبرد یا اینکه بماند یا استعفا دهد یا هر تصمیم دیگری بگیرد. چرا که آینده مشخص نیست. اینجاست که اهمیت استراتژیها در شرایط مبهم زیاد میشود. آنچه در ادامه میآید، مرور استراتژیهای معروف برای مسألهٔ راهزن چنددست و دیدن نمود آن در تصمیمگیریهای واقعی است.
استراتژیهای موجود به همراه توضیحات هر کدام را در سایتی جداگانه آوردهام. در انتهای کار هم چند سناریوی مختلف (مثل تغییر احتمال برد ماشینها در میانهٔ راه) اضافه کردهام که ببینیم کدام استراتژی در چه شرایطی پاسخگوست. بهتر است که خودتان مدلها را ببینید و تصمیم بگیرید. اما محض اسپویل، هر استراتژی برای شرایطی خاص کاربرد دارد. وقتی سرعت تغییر و تحولات زیاد است -مثل حوزههای روز و تکنولوژیک- باید در را باز گذاشت و چشمها را باز کرد. مدام باید دستگاههای مختلف را امتحان کرد که مبادا سودشان ناگهانی زیاد شده باشد. اما وقتی در حوزهای قواعد ثابت است، اتفاقاً باید چشمها را بست و تمرکز کرد. البته بعد از دورهای کوتاه که در آن حوزهٔ فرد انتخاب میشود.
Footnotes
-
با اینکه هر دو بسیار مهماند، تا حالا شاخصی برای آنها در تستهای شخصیتی ندیدهام. ↩
-
در پروژههای مشاورهٔ مدیریتی، گاهی اوقات خود مدیر اوضاع سازمان را نمیداند و حتی نمیداند که به کجا میخواهد برسد. او تنها حس میکند که اوضاع خوب نیست. ↩
-
به این ماشینها راهزن یکدست یا One-arm Bandit میگفتند. چرا که عملاً جیب شما را میزند. (کمتر از ۲۰٪ افراد در کازینو برنده میشوند و باقی بازندهاند) اسم مسأله هم به خاطر تعدد ماشینها از همین لقب آمده است. ↩