این یک نکته، تجربهٔ شخصی من است. در اصل متن جستار نیست. در این چند سالی که کار کردهام، به این نتیجه رسیدهام که «کار بزرگ» چندان اهمیت ندارد. «آدم بزرگ» مهم است. آدمِ بزرگ هر کاری که بکند، آن کار هم بزرگ و مهم میشود. مثل عبدالرحمن صوفی در ستارهشناسی، محمد یونس در بانکداری یا استیو جابز در طراحی محصول.
آنچه من را به این نتیجه رساند، دیدن عملکرد آدمهای مختلف در کارهای یکسان است. دیدهام که با عوض شدن نفر اصلی یک پروژه یا بخش، چنان تکان میخورد که همه حیرتزده میشوند. کاری که پیش از این روزمره بود، ناگهان توجه همه را جلب میکند و مهم میشود. آدمهای بزرگ هستند که کارهای بزرگ میکنند. هیچگاه و هیچجای دنیا آدمهای میانمایه کار بزرگی رقم نزدهاند و نخواهند زد.
در سرتاسر متن که بگردی، ویژگیهای این افراد به شکل پراکنده آمده است: روحیه، کنجکاوی، نظرگاه داشتن1، ذائقه، صبر و کمی هم حماقت. اصل متن شناخت و پرورش همین ویژگیهاست. باقی توصیههای متن، دربارهٔ چگونگی انجام کار است و در درجهٔ دوم اهمیت قرار میگیرد. میشود به ترکیب این ویژگیها اینطور نگاه کرد: در مسیر انجام کار، کنجکاوی مثل قطبنما جهت را تعیین میکند، روحیه به برداشتن قدمها کمک میکند، حماقت ترس حرکت را بیاثر میکند، صبرْ فعل قدم برداشتن را ثابت میکند و ذائقه قدمهای جدید را ارزیابی میکند.
با این حساب شاید بهتر باشد تمرکزت را از کار بزرگ برداری و تلاش کنی آدم بزرگی باشی. آدمهایی که دنبال کارهای بزرگ میافتند، مدام از شاخهای به شاخهٔ دیگر میپرند و آخرش هم در جنگل ایدههای دیگران گم میشوند. برعکس اگر آدمی خصیصههای یاد شده در متن را در خودش ایجاد کند، امید میرود که ترکیب روحیه، کنجکاوی و باقی خصیصهها او را به سمت کارهای بزرگ ببرد.
Footnotes
-
«نظر» به معنی دیدن است و «نظرگاه» جایگاهی است که از آن به پدیدههای نگاه میشود. آدمهایی که نظرگاه دارند، میتوانند پدیدهها را طوری ببینند که به چشم دیگران نمیآید. ↩