دیزاین‌شناسی | ۳ | دیزاین ماژولار و دیزاین کل‌نگر

In the beginning was the Word, and the Word was with God, and the Word was God. He was with God in the beginning. Through Him all things were made, and without Him nothing was made that has been made. In Him was life, and that life was the light of men. The Light shines in the darkness, and the darkness has not overcome it.
John 1:1-5

قرن بیستم، قرن پیچیدگی بود. فرآیند جهانی‌شدن در کنار رشد علوم انسانی و توسعهٔ صنعتی، درهم‌تنیدگی اجزای جامعه را به حد اکثر رساند. توسعهٔ نظریه توصیف و تجویز دربارهٔ سیستم‌های پیچیده -مثل نظریهٔ شبکه، نظریهٔ آشوب یا نظریهٔ عمومی سیستم- نتیجهٔ تلاش انسان برای شناخت و کنترل پیچیدگی‌های دنیای اطراف خودش بود.

از آن‌جایی که رسالت دیزاینر خیررسانی به جامعه و افراد آن است، پس از مدتی یافته نظریه‌ها در دیزاین هم به کار گرفته شد. در طی این انتقال دانش، چیستی و چرایی دیزاین تغییری نکرد. خیر جمیل به قوت قبل ادامه پیدا کرد. اما چگونگی آن به کلی عوض شد. تا جایی که به نظر من، سرریز نگاه سیستمی مهم‌ترین عامل تکامل دیزاین در نیمهٔ دوم قرن بیستم است. آشناترین چرخشی که نگاه سیستمی در دیزاین ایجاد کرده است، جایگزینی مدل آبشاری (Waterfall) با مدل چابک (Agile) از اواخر قرن بیستم است. مشابه این تغییر نگرش‌ها فراوان است. هر چقدر که بیشتر نگاه کنیم، ردپای نگاه سیستمی را در دیزاین انسان و خلق طبیعت بیشتر و بیشتر می‌بینیم. در ادامهٔ این متن ابتدا بین دو شیوهٔ اصلی دیزاین و تاریخچهٔ هر کدام فرق می‌گذاریم. و در نهایت دربارهٔ کارکرد هر کدام در شرایط ساده یا پیچیده بحث می‌کنیم.

شیوه‌های اصلی دیزاین

تنها گلی که انسان مستقیماً و تکه به تکه ساخته است، گل مصنوعی است. اگر بخواهید گلی زنده بسازید، فقط یک راه دارد: باید دانه‌ای برای آن گل بسازید و سپس بگذارید آن دانه گل را ایجاد کند.
کتاب «معماری و راز جاودانگی»، نوشتهٔ کریستوفر الکساندر

دیزاین و هر نوع فرآیند ساختن، دو راه اصلی دارد: دیزاین «کل به جزء» و دیزاین «جزء به کل»، یا دیزاین «از پایین به بالا» یا «از بالا به پایین» یا دیزاین «ماژولار» (Modular) یا دیزاین «کل‌نگر» (Holistic). شکل اول دیزاین مثل لگو یا ماشین‌سازی است. در این حالت طراح تعدادی قطعه و ماژول در اختیار دارد، دستورالعمل کنار هم گذاشتن آن‌ها را هم دارد و با کنار هم گذاشتن اجزاء، به خروجی نهایی می‌رسد. روش دوم دیزاین مثل توسعهٔ اپلیکیشن یا رشد درخت می‌ماند. برنامه‌نویس در ابتدا یک نسخهٔ اولیه (MVP) می‌سازد، به مرور زمان آن را کامل می‌کند، قابلیت جدید اضافه می‌کند و به‌روزرسانی منتشر می‌کند تا کامل شود. دیزاین ماژولار با کنار هم گذاشتن اجزاء به کل می‌رسد و دیزاین کل‌نگر یک کلِ ساده را به مرور زمان تکمیل می‌کند.

دیزاین ماژولار هم‌زاد تولید انبوه است

دیزاین ماژولار هم‌زاد تولید انبوه است و با الهام از ماشین/مکانیزم توسعه پیدا کرده است. در دیزاین ماژولار یک «کل» به اجزایش تجزیه می‌شود و بعدتر با ترکیب اجزا دوباره به «کل» می‌رسیم. یعنی تجزیهٔ کامل و ترکیب اجزا. نمونهٔ واضح آن را در معماری مدرنیستی بناهای قرن بیستم قابل مشاهده است: قطعات یکسان، اتاق‌های یکسان و آپارتمان‌های یکسان در مجتمع‌های یکسان است. نمونهٔ دیگرش کارخانه‌های خودروسازی است. قطعات جدا در بخش‌های جدا تولید می‌شوند و در نهایت در کنار هم مونتاژ می‌شوند.

دیزاین ماژولار به شرطی ممکن است که پیچیدگی محصول کم باشد. یعنی اجزاء یا همان ماژول‌ها به سادگی به هم Fit شوند. مثل بلوک‌های لگو. یا مبلمان IKEA. یا قطعات یک ماشین. طراحی قطعات این‌ها به شکلی است که مسألهٔ Fit شدن از قبل و درون کارخانه با استانداردهای مخصوص برای آن‌ها حل شده است. رده‌های ابتدایی دیزاین (دیزاین تجسمی و دیزاین صنعتی) کارشان با منطق ماژولار راه می‌افتد.

دیزاين کل‌نگر حاصل پیچیدگی ماژول‌هاست

اما اجزای سیستم‌های پیچیده به سادگی Fit هم نمی‌شوند. کنار هم گذاشتن بهترین بازیکنان فوتبال در یک تیم، بهترین تیم ممکن را نمی‌سازد. اتفاقاً بدتر ممکن است باعث رقابت یا دعوایی بشود که عملکرد کل تیم را پایین‌تر بیاورد. در چنین حالتی دیگر دیزاین ماژولار جواب نمی‌دهد. پیچیدگی بالا عملکرد هر ماژول را وابسته به ارتباطاتش با باقی ماژول‌ها می‌کند. کل سیستم دیگر با جمع تک‌تک اجزای آن فرق می‌کند. نمی‌توان امید داشت که با تجزیهٔ کامل و ترکیب بعد از آن، به سیستم یکپارچه‌ای برسیم. مثلاً کنار هم گذاشتن بهترین موتور از بنز و بهترین سیستم تعلیق از BMW و بهترین بدنه از ولوو برای ما «بهترین ماشین» را نمی‌سازد. چون این ماژول‌ها اصلاً با هم Fit نمی‌شوند. اگر هم به زور چسب و پیچ و جوش کنار هم قرار بگیرند، به قدری با هم در تناقضند که یا کل سیستم اصلاً کار نمی‌کند یا بلافاصله از هم می‌پاشد.

دیزاین ماژولار برای طراحی محصولات پیچیده جواب نمی‌دهد. خروجی دیزاین ماژولار در سیستم‌های پیچیده، همیشه ظاهری کاریکاتوری و نزدیک به لحاف چهل‌تیکه پیدا می‌کند:

  • کنار هم گذاشتن یک مشت قانون آیین‌نامه نمی‌سازد،
  • کنار هم گذاشتن یک سری خصیصهٔ اخلاقی متناقض از ادیان و عرفان‌های مختلف انسان بافضیلت نمی‌سازد،
  • کنار هم گذاشتن یک مشت سلول موجود زنده نمی‌سازد.
  • و…

طراحی محصولات پیچیده نیاز به تغییر نگاه دارد؛ از دیزاین ماژولار به دیزاین کل‌نگر؛ از «تجزیه و ترکیب» به «تکمیل یک کل منسجم». دیزاین کل‌نگر از کارهای کوچک شروع می‌کند. از دانه و هسته راهش را آغاز می‌کند. از همان ابتدا منسجم است. همهٔ اجزای آن در کنار هم در تعادل کامل به سر می‌برند و هیچ تناقضی با یکدیگر ندارد. کم‌کم که جزءهای جدید را به آن اضافه می‌کند، می‌تواند انسجام سیستم جدید را با محیط ارزیابی کند و بازخورد بگیرد. درست مثل یک درخت داخل یک جنگل. اگر نور کافی داشته باشد، منابع را صرف رشد برگ و میوه و دانه می‌کند؛ و اگر نور کافی نباشد، منابع را برای رشد ساقه و رسیدن به نور خرج می‌کند.

دیزاین کل‌نگر همه‌جا هست

دیزاین کل‌نگر در همهٔ ابعاد زندگی ما حضور دارد: بدن همهٔ ما نتیجهٔ تکثیر یک سلول بنیادی منسجم است. تقریباً همهٔ نرم‌افزارها همه از یک MVP بسیار ساده به وجود آمده‌اند. بزرگ‌ترین درختان زمین حاصل رویش دانهٔ کوچک‌اند. دالی (اولین گوسفند شبیه‌سازی‌شدهٔ دنیا) با رشد دادن سلول پستان گوسفند دیگری متولد شد. همهٔ نقاشی‌ها و داستان‌ها از یک پیرنگ شروع شده‌اند. پشت هر کتاب، یک تز و ایدهٔ مولد قرار دارد. سازمان‌ها و شرکت‌های بزرگ از یک جمع بسیار کوچک شروع شده‌اند. مرورگر فایرفاکس الان ۲۱ میلیون خط کد است اما از یک برنامهٔ ساده شروع به کار کرده است. برای کسی که دقت کند، دیزاین کل‌نگر همه‌جا هست؛ به خصوص در طبیعت.

عناصر فعال در دنیا، وحدت‌ها هستند؛ وحدت‌ها کثرت‌ها را می‌سازند. اما کثرت‌ها دیده می‌شوند. حکمت یعنی رسیدن به وحدت از مسیر کثرت.

تفاوت فرآیندی در دیزاین ماژولار و دیزاین کل‌نگر باعث تولید محصولات متفاوت می‌شود. مثلاً در طبیعت -که الهام‌بخش دیزاین کل‌نگر است- هیچ دو درختی کاملاً شبیه هم نیستند. حتی هیچ دو برگی دقیقاً عین هم نیستند. اما همهٔ درخت‌ها و همهٔ برگ‌های یک نژاد شبیه هم‌اند. همهٔ انسان‌ها اثر انگشت دارند ولی هیچ دو اثر انگشتی تکراری نیستند. از طرف دیگر در دیزاین ماژولار، همهٔ گوشی‌های موبایل شبیه همند. همهٔ ساختمان‌های شهرک‌های غرب تهران شبیه یک‌دیگرند و الی آخر. دیزاین کل‌نگر تکرار و تنوع را با هم دارد؛ ولی دیزاین ماژولار فقط تکرار دارد و تنوع ندارد.

کیفیت خروجی دیزاین را شیوه‌اش را تعیین می‌کند. دیزاین کل‌نگر نسبت به دیزاین ماژولار توصیف و تجویز بهتری در مقایسه با پیچیدگی دارد. خیر بیشتری می‌رساند. هر چقدر پیچیدگی دیزاین بالاتر باشد، دیزاین کل‌نگر بهتر جواب می‌دهد. برعکسش هم صادق است. برای محصولات ساده، دیزاین ماژولار مصداق کامل خیر جمیل است. اما در سیستم‌های پیچیده شر مطلق است. معماری مدرنیستی بی‌روح و زننده است چون برای محصولی به پیچیدگی و عمق «محل زیستن»، از دیزاین ماژولار استفاده می‌کند و از درک روابط عاجز می‌ماند. برعکس، درست کردن لگو یا ساندویچ از راه ماژولار لذت‌بخش و دل‌پسند است.

هر سیستم پیچیده‌ای که کار می‌کند همیشه از یک سیستم ساده که کار می‌کرده تکامل یافته. یک سیستم پیچیده که از ابتدا طراحی شده باشد هرگز کار نمی‌کند و نمی‌توان آن را اصلاح کرد تا کار کند. شما باید با یک سیستم ساده کار را دوباره شروع کنید
جان گال، تئوریسین سیستم

انواع دیزاین | زبان دیزاین