بعد از فهمیدن چرایی یادداشتبرداری، حالا میخواهیم ببینیم که چطور یادداشتهایمان را بنویسیم. یادداشت نوشتن کار سختی نیست. اگر چرایی را فهمیده باشید، چگونگی را هم خواهید فهمید.
در بحث چرایی، به طور خلاصه مدل یادگیری بلوم و مابهازای یادداشتبرداری آن را مرور کردیم. در این مطلب با تکیه بر مدل بلوم دربارهٔ تکنیکهای عمومی یادداشتبرداری در ۶ مرحلهٔ مختلف مینویسم. این تکنیکها آش چنان دهنپرکنی نیستند و بیشتر چکیدهٔ تجربههای چندسالهٔ من در خواندن و نوشتن هستند و نیازهای من را پاسخ دادهاند. از بین کل تکنیکها، آنهایی که عمومیت بیشتری داشتهاند را انتخاب کردهام تا هر کسی بتواند نیازمندیهای شخصی خودش را بر پایهٔ آنها بنا کند.
اهمیت به ورودیهای سیستم
کل پکیج یادداشتبرداری، یک سیستم پردازش اطلاعات است. منظورم از سیستم موجودیتی است که (۱) ورودی میگیرد، (۲) کارهای خاصی را روی آن انجام میدهد و (۳) یک خروجی تحویل کاربر میدهد. مثل ماشین که «فشار پدال» را از راننده میگیرد و آن را به «چرخیدن چرخها» تبدیل میکند. یا گوگلترنسلیت که متن فارسی را میگیرد و آن را به اردو ترجمه میکند. حالا اگر ورودیهای سیستمی غلط یا بیکیفیت باشند، امیدی هم به خروجیهای آن نخواهد بود. (Garbage in, Garbage out) پس قبل از یادداشتبرداری توصیه میکنم که در انتخاب غذای ذهن خودتان دقت کنید. البته که خود فرآیند یادداشتبرداری به مرور زمان عیار ورودیهای مختلف را مشخص میکند.
حفظ کردن | فیشنویسی
فیشنویسی ابتداییترین و سادهترین گام یادداشتبرداری است.
پیشنهادهای من
- خط کشیدن با مداد برای مطالب آفلاین
- سرویس hypothes.is برای مطالب آنلاین
- نرمافزار Zotero برای مقالهها و کتابهای آکادمیک
من اهل فیشنویسی فیزیکی نیستم. حداقل سنم به این کارها قد نمیدهد. قبلترها که ابزارهای دیجیتال نبود، با کاغذ از منابع فیشبرداری میکردند. هر فیش شامل اطلاعاتی مثل شمارهٔ فیش، موضوع فیش، برچسبها، صفحه، بریدهٔ مطلب و… میشد. شکل سادهتر فیشنویسی، کاری است که همهٔ ما در دورهٔ تحصیلمان کردهایم. خط کشیدن زیر یا دور کلمات. این کار ساده باعث میشد که بخشهای مهمتر متن مشخص باشند که زمان امتحان، مستقیم سراغ همانها برویم. من هنوز که هنوز است هم این کار را میکنم. خط کشیدن کمک میکند که بعد از خواندن کل کتاب یا هر فصل از آن، دوباره برگردم و مروری سریع روی مطالب مهمتر آن داشته باشم. قبلاً از صفحهٔ کتابها عکس هم میگرفتم؛ ولی به مرور زمان دیدم که جواب نمیدهد. بهتر است زیرش را خط بکشم و بعداً دوباره بخوانمش.
در کنار خط کشیدن، بعضی از اوقات از ابزارهای دیجیتال فیشبرداری هم استفاده میکنم. مثلاً وقتی مطلبی را در سایتی میخوانم، از hypothes.is برای هایلایتکردن مطالب مفیدش استفاده میکنم. خوبی hypothes.is این است که در آن هایلایتهای بقیه هم مشخص است و میشود قبل از خواندن متن، با دیدن هایلایت دیگران فضای اصلی متن را فهمید. دومین ابزاری که برای فیشبرداری استفاده میکنم، Zotero است. کسانی که پایاننامه یا کلاً کارهای تحقیقاتی انجام داده باشند، احتمالاً اسمش را شنیدهاند. Zotero مثل Mendeley یا Endnote یک نرمافزار مدیریت منابع است. خوبیاش این است که قابلیت مطالعهٔ PDF و فیشبرداری از آن را درون خودش دارد (عکس پایین). یادداشتهای برداشتهشده را هم میتوان خیلی راحت با آن به Obsidian منتقل کرد.
فهمیدن | خلاصهنویسی
پیشنهادهای من
- نوشتن متن به زبان خود
- پیدا کردن مثال از زندگی شخصی و دنیای دوروبر
- توضیح دادن و تعریف کردن برای دیگری (روش فاینمن)
بعد از فیشبرداری و جمع کردن منابعی که به کار میآید، نوبت پردازش آنها میرسد. مهمترین نکتهٔ پردازش، نوشتن به زبان خود است. یک راه ساده برای این کار این است که همانطوری بنویسید که صحبت میکنید. فرض کنید که میخواهید آن را برای شخص دیگری توضیح دهید. نگران بد یا خراب شدن متن هم نباشید. بعد از نوشتن فرصت اصلاحش پیدا میشود. روش فاینمن کمابیش همین است. فاینمن مهمترین شاخص برای فهمیدن مطلب را توانایی شخص در توضیح آن به یک کودک ۵ ساله میداند. اگر کسی توانست به کودک ۵ ساله مطلبی را بفهماند، قطعاً آن را فهمیده است.
برای بالاتر بردن کیفیت متن و افزایش یادگیری، مثال همیشه کمک میکند. به خصوص اگر خود آدم حین نوشتن فکر کند و یاد مثالهایی از زندگی خودش بیفتند. مثلاً من ایدهٔ کمک متعادل به سیستمها را در کتابی خواندم. حین نوشتن دربارهٔ آن یاد فیلم هفت سامورایی افتادم که همین اتفاق در کمک کردن به مردم روستا افتاده بود. یا ایدهای که دربارهٔ موجودات ضعیفتر اکوسیستم هست، کاملاً در رقابت تپسی و اسنپ صدق میکند.
فهمیدن در گفتگو
فهمیدن و خلاصهکردن حرف، در جلسات کاری خیلی به درد میخورد. وقتی نظرات متعددی طرح میشود و حرف به جمعبندی نمیرسد، یکی باید این توانایی را داشته باشد که تکتک نظرات را به شکلی واضح و ساده برای همه صورتبندی کند و بحث را جلو ببرد. در غیر اینصورت اتفاقی نمیافتد. برای دیدن یک نمونهٔ خوب از صورتبندی صحبتها، مناظرهٔ بین محمد قوچانی و علی مهدیان را در برنامهٔ شیوه ببینید. در حوالی دقیقهٔ ۴۸، مجری برای جلو بردن بحث به شکلی عالی حرفها را مرتب و صورتبندی میکند. اگر این مناظره مجری نداشت یا مجری نمیتوانست صحبتها را جمعبندی کند، بحث متوقف و حرفها تکراری میشد.
به کار بستن | اتصال ایدهها
پیشنهادهای من
به این سؤالها فکر کنید و تلاش کنید برایش جوابهایی بنویسید:
- چه مطالبی مشابه همین مطلب قبلا نوشتهام یا دیدهام؟
- چه مثالهایی در دنیای واقعی از این مطلب وجود دارد؟
به عمل کار برآید به سخندانی نیست. هدف اصلی این بخش، جا انداختن عملی مطلب است. کسی که تازه با مشتق گرفتن آشنا میشود، باید حداقل ۱۰-۲۰ مثال جدید حل کند تا هم دستش تند شود و هم جاهایی که اشتباه فهمیده معلوم شود. کار جالبی که برخی از کتابها میکنند، اضافه کردن یک سری سوال به آخر فصل است. این سؤال.ها حکم مثالهای ریاضی را دارند که بعد از یادگیری اولیه هم مطلب را جامیاندازند و هم موتور ذهن را روشن میکنند. بد نیست اگر آخر هر پاراگراف یا فصل، یک دور سؤالهایی مثل سؤالهای بالا از خودمان بپرسیم.
از انفعال به فعالیت
از این مرحله به بعد است که دانش بسته تبدیل به دانش انعطافپذیر میشود. سختیهای یادگیری کمکم خودشان را نشان میدهند. نشستن و فکر کردن دربارهٔ مثالها، پیدا کردن راهی برای توسعهٔ ایده و نوشتن دربارهٔ آن قوت ذهنی میطلبد. اینجا نخستین جایی است که ما از یک شنوندهٔ منفعل به یک گویندهٔ فعال تبدیل میشویم. متأسفانه اکثر محتواهای آموزشی جدید به قدری سرگرمکننده و مخاطبپسند طراحی شدهاند که اصلاً نمیخواهند و نمیتوانند کوچکترین فشاری به مخاطب وارد کنند. نه سؤالی میپرسند و نه تکلیفی تعیین میکنند. در حالی که آگاهی و یادگیری ذاتاً فرآیندی دردناک است.
دربارهٔ درد دانش
دو حالت کلی در یادگیری مطلب جدید وجود دارد. یک سر طیف، حضور معلمی بیش از اندازه مهربان است که اصلاً به شاگردانش فرصت اشتباه کردن نمیدهد و مدام اشتباهات آنها را اصلاح میکند. یک سر دیگر، معلمی سختگیر است یا اصلاً معلمی نیست و یادگیری به صورت شخصی انجام میشود. در این حالت شاگرد مدام به درودیوار میخورد تا در انتها یا ناامید شود یا راه خودش را پیدا کند. اما در حین یادگیری با خطاهای خودش مواجه میشود و یادگیری عمیقتری خواهد داشت. تحقیقات علمی -که بخشی از آنها در فصل چهارم کتاب «وسعت یا عمق» ذکر شدهاند- نشان میدهند که دستهٔ دوم در آزمونهای کوتاهمدت و فوری عملکرد بدتری دارند؛ اما در بلندمدت یادگیریشان بهتر و عمیقتر است. پس درد حین یادگیری -درست مثل درد حین بدنسازی- بد نیست. فقط باید حواسمان باشد که دردش بینتیجه نباشد.
گرهگشایی | شکستن متن
پیشنهادهای من
- تشخیص کلمات و مفاهیم کلیدی
- استخراج گزارهها و حرفهای اصلی کتاب
- همبند کردن مفاهیم کلیدی و گزارهها در قالب یک متن یکپارچه
بعد از فهم کلیت موضوع، نوبت به شکستن آن به جزئیات میرسد؛ درست مثل بدن که برای هضم غذا، ابتدا آن را میبلعد و سپس آن را به ذرههای کوچکتر تجزیه میکند. آنزیمی که مطلب را میشکند، سؤال است. من با تجربهٔ این چند سالی که در خواندن و نوشتن دارم، به الگویی قابل تکرار برای شکستن متن رسیدهام. از نظر من هر متن در سه لایهٔ مختلف قابل شکستن است. هر ورودی به شرطی که در این سه لایه شکسته شود، بسیار ساده قابل فهم و انتقال به دیگری خواهد بود1:
- مفاهیم کلیدی: واژههای یا اصطلاحاتی که زیربنای صحبت نویسنده را میسازد.
- لایهٔ گزارهها: جملههایی که مفاهیم کلیدی را در کنار هم قرار میدهد و نسبت آنها را تعیین میکند.
- لایهٔ روایت: نخ تسبیحی که مفاهیم و گزارهها را در یک تصویر بزرگتر به خط میکند.
الگوی بالا را به طور ناخودآگاه در یادداشتهایی که از کتابهای مختلف برداشتهام استفاده کرده بودم. مدتی گذشت تا من فهمیدم که این الگو برای کتابهای مختلف در حال تکرار شدن است. مثلاً زمانی که کتاب رستاخیز کلمات دکتر شفیعی کدکنی را میخواندم، کلمات «آشناییزدایی»، «هنرسازه» و «وجه غالب» را به عنوان مفاهیم کلیدی از متن کتاب جدا کرده بودم. یا حین خواندن کتاب معماری و راز جاودانگی متوجه شده بودم که «کیفیت بینام»، «زنده بودن»، «الگوی مکان» یا «از کارافتادگی زبان» از کلیدهای فهم کتاب هستند و اگر کسی بخواهد کتاب را بفهمد، باید این عبارتها و ربط میان هرکدام را بفهمد.
در کنار عبارتهای کلیدی، در متن به دنبال تزهای نویسنده میگردیم. منظور از تز، همان ۱۰٪ حرف مهمی است که باقی ۹۰٪ متن یا کتاب برای فهماندن آن آمده است.
پس باقی اجزای متن چی میشه؟
ادعا نمیکنم که این سه لایه همهٔ کتاب را در بر میگیرند. مواد دیگری مثل استعارهها (کتاب رستاخیز کلمات یک استعاره برای شناساندن مفهوم «آشناییزدایی» دارد که بهتر از هر توضیح دیگری کاملاً بحث را جامیاندازد)، ادلهٔ نویسنده، ارجاعات و… هم هست که میتواند در کنار اینها شکسته و طبقهبندی شود. سه موردی که من نوشتم، عمومیت بیشتری دارد. حالا خود شما بسته به نیازی که دارید، از باقی اجزای متن هم استفاده
ارزیابی | تعامل با متن
پیشنهادهای من
- گیر دادن مدام به استدلالهای کلیدی نویسنده
- اختصاص فضا و زمان جدا برای نقد صحبتها
- استفاده از صحبتهای خود نویسنده برای نقد
رشد دانش فقط و فقط با مخالفت ممکن میشود
یکی از دوستان من خیلی «گیر» است. امکان ندارد کسی جملهای بگوید و از ایراد گرفتنش او در امان باشد. بعدتر که علت این کارش را جویا شدم، فهمیدم که در رشتهای که میخواند (جامعهشناسی) عادتشان دادهاند که بلافاصله بعد از شنیدن یا خواندن هر جمله، به آن ایرادی وارد کنند تا در تفکر انتقادی ماهر شوند.
پس یکی از راههای تعامل با متن، غلط فرض کردن آن است. در این صورت ذهن آدم هم مدام به دنبال اشتباهات و ناسازگاریهای متن میگردد و خیلی سریعتر از حالت عادی آنها را پیدا میکند. برای اینکه در گیردادن و پیدا کردن عیبهای واقعی -به جای ایرادهای بنیاسرائیلی- ماهر شوید، توصیه میکنم متن disagreement را بخوانید.
نویسنده دشمن ما نیست
غلط فرض کردن و نفرت از متن، ارزیابی آن را سادهتر میکند. البته که اگر این فرض از حد خودش بگذرد، بالکل جلوی یادگیری را میگیرد.
جز دشمن فرض کردن نویسنده، راه دیگری هم هست که بعد از نوشتن فهم خود از صحبتها، فرصتی مجزا برای بررسی صحبتهایش اختصاص بدهیم. مثلاً درست زیر حرف او، محلی برای نوشتن نقد در رد یا تأیید مطلب اصلی اختصاص دهیم. از آنجایی که قبل از این با شکستن متن، با جزئیات و بخشهای مهم آن آشنا شدهایم، در این مرحله خیلی راحت آنها را نقد میکنیم.2 وقتی هدف ما نقد باشد، دقت ما در همهٔ مراحل پیشین (آنالیز، به کار بستن، یادگیری و حفظ کردن) هم جدیتر میشود.
تولید | نویسندگی
پیشنهادهای من
- به کار بستن همهٔ مراحل قبلی برای بیرون کشیدن حرف اصلی و نقد آن
در مرحلهٔ آخر، فهم ما از متن به قدری شده است که:
- کلیت متن را میفهمیم.
- بین آن و دنیای خودمان ارتباط برقرار کردهایم.
- مفاهیم کلیدی و استدلالهای اصلی آن را فهمیدهایم.
- خوب به آن فکر کردهایم و نظری از خودمان دربارهٔ آن داریم.
حالا وقت آن رسیده که همهٔ اینها را مثل یک هنرمند واقعی کنار هم بگذاریم. همهٔ تمرینهای قبلی برای رسیدن به این مرحله است. درست مثل فوتبالیستی که پاس، شوت و دریبل را اول جدا تمرین میکند و سپس حین بازی آنها را به هم میآمیزد، یک یادداشت خوب همهٔ این اجزا را در کنار هم دارد. هم مفاهیم را به خوبی توضیح میدهد، هم نسبت بین آنها را مشخص میکند و هم موضعی جدی از خود دارد. مثل باقی مراحل، نویسندگی هم تمرین جدی میخواهد. باید انقدر بنویسید و بنویسد تا مثل دوچرخهسواری به خودتان بیایید و ببینید که موفق شدهاید.
- نویسنده موفق مثل زنبور عسل است. روی همهٔ گلها مینشیند و دورهایش را میزند. اما در انتها یک خروجی یکپارچه و شیرین تولید میکند که دوای درد دیگران است.
- نویسندهٔ موفق مثل یک آشپز ماهر است. همهٔ تکنیکها را میداند؛ ولی در بند آنها نیست. اگر جایی حس کند که غذایش بدمزه میشود، از دستور غذا سرپیچی میکند و کار را بر اساس غریزهاش پیش میبرد.
در کنار تمرین، دیدن نمونهها هم کمک میکند. خود من چندسال پیش که این داستانها را شروع میکردم، یک فایل اکسل ساختم و از آن موقع تا حالا، متنهایی که میخوانم را در آن ثبت میکنم. در این مدت همهجور متنی خواندهام. از جستارهای چندصدسالهٔ فرانسیس بیکن گرفته تا نامهٔ بنلادن به آمریکاییها، سازکار اقتصادی رستورانهای سلفسرویس و مقالههای HBR و صدها متن جورواجور دیگر. جدا از امتیازی که به هر متن میدهم، دنبال ویژگیهایی میگردم که آن متن را خواندنی یا اذیتکننده میکند. توصیه میکنم اگر کسی دنبال بهبود مهارت یادداشتبرداری و نویسندگی خودش است، کار مشابهی بکند. برای اینکه از صفر شروع نکنید، یک فهرست از متنهای پیشنهادی و ضدپیشنهادی آماده کردهام که بررسی و خواندن آن، به شما در این مسیر کمک میکند.
ایستگاه بعدی
حالا که دربارهٔ چرایی و چگونگی یادداشتبرداری بیشتر میدانید، دل را به دریا بزنید و یادداشتبرداری را شروع کنید. درسهای مدرسه و دانشگاه، جلسههای کاری، صحبت دوستان، کتابهای آموزشی، کلیپهای سخنرانی و کلی اطلاعات ارزشمند دیگر در اطراف ما هست که با یادداشتبرداری ارزشمندتر و کارآمدتر میشوند. حتی میتوانید از خود همین متن شروع کنید و نتیجهاش برای من بفرستید. شدیداً استقبال میکنم.
اصل صحبت یادداشتبرداری در همین مطلب خلاصه میشود. بعد از این، ممکن است به یک سری پرسشها مثل چگونگی مرتبکردن مجموعهٔ یادداشتها یا چگونگی نوشتن یادداشتهای طولانی بربخورید. برای پاسخ به این سؤالها، توصیه میکنم ۱۱ الگوی اصلی یادداشتنویسی را خیلی سریع مرور کنید تا مشکلات فعلی و آیندهٔ شما حل شود. اگر هم دنبال ابزاری برای یادداشتبرداری میگردید، توصیهٔ من نرمافزار ابسیدین است. ولی قبل از اینکه نرمافزاری را انتخاب کنیم، بهتر است ببینیم آیا ابزار تأثیری در کیفیت یادگیری ما دارد یا خیر…
Footnotes
-
نمونهٔ واقعی این شکستن را برای تفکر سیستمی در یادداشتهایم آوردهام. ↩
-
نقد میتواند آمیخته با متن یا جدای از آن باشد. الگوی شرح مزجی و غیرمزجی به این تفاوت میپردازد. ↩