چالش: مقدمه‌چینی‌های بی‌مورد، حوصلهٔ خواننده را تلف می‌کند.

متن‌هایی که وقت تلف می‌کنند تا به اصل حرف‌شان برسند، اهدافی دیگری جز انتقال اطلاعات دارند. در روزنامه‌ها، هدف پر کردن صفحه است. در سایت‌ها، هدف حضور بیشتر در صفحهٔ مطلب و بالابردن شاخص‌های آنالیتیکز است. این اتفاق در مکالمات هم می‌افتد. کسی که مدام می‌بافد، به احتمال زیاد قبل از حرف زدن فکر نکرده است و حالا که نوبتش شده، بلندبلند فکر می‌کند.

عمدهٔ یادداشت‌های تحلیلی، حرف اصلی خودشان را به آخر مطلب منتقل می‌کنند. چرا که اصل حرف آن در حد یکی دو جمله است. اصل حرف‌شان قدری کشش ندارد که بخواهد مخاطبش را تا انتهای مطلب بکشاند.

بیان حرف آخر در اول، عیار متن است. اگر شروع متن از اوج باشد، متن همان‌قدری طولانی می‌شود که باید. چون خود نویسنده می‌فهمد که اگر باقی متنش خسته‌کننده و بی‌ارزش باشد، مخاطب دیگر گروگانش نیست و هر لحظه می‌تواند رهایش می‌کند. پس نویسنده هم همان‌قدری متنش را ادامه می‌دهد که باید.

الگو: در نوشتن کتاب، مقاله، متن و بند در اولین فرصت حرف اصلی را بزنید. بهتر است کلیت متن را در قالب چند جملهٔ کوتاه به صورت بولت‌پوینت بنویسید. در مرحلهٔ بعد، این بولت‌پونیت‌ها را باز کنید تا متن از میان آن‌ها متولد شود. کل متن هنر با این منطق نوشته شده است.