مقدمه: یادگیریِ یادگیری
اولین مطلبی که هر کسی باید یاد بگیرد، چگونگیِ یادگیری است. غیر اینصورت مثل ماشینی میشود که پنچر است. ممکن است راه برود، اما سرعت و دقتش به شدت پایینتر است. الزامی ندارد چگونگی یادگیری به صورت درس جدایی به افراد تدریس شود. منطق آموزش مطالب خود میتواند الگوی یادگیری را به بچهها آموزش دهد. دو معلم فیزیک را در نظر بگیرید که یکی همهچیز را روی تخته و به صورت تئوری آموزش میدهد و یکی هر بار دست بچهها را میگیرد تا پدیدههای فیزیکی را از نزدیک در آزمایشگاه به آنها نشان دهد. دانشآموزی که به منطق اول عادت کند، بعد از این هم به دنبال تجربهٔ پدیدهها نمیرود و راهی جز خواندن تئوری برای یادگیری نمیبیند.
همهٔ ما قبل از مدرسه رفتن با منطق دوم یاد میگرفتیم. اگر بازی بچهها را با دقت ببینید، میفهمید که آنها با همهچیز ور میروند، امتحانش میکنند و با دقت به آن زل میزنند تا بالاخره سازوکارش را بفهمند. بچهها اهل بازی هستند. آببازی، گلبازی و برفبازی. هر چه دارند را از این بازیها یاد میگیرند. اما وقتی که وارد مدرسه میشوند، کمکم مجبور میشوند بازی کردن را کنار بگذارند و دقیقاً در چارچوبی قرار بگیرند که معلم میخواهند. از پوشش گرفته تا رفتار و درس و تکلیف. حتی اگر مسألهای را از راه دیگری حل کنند، ممکن است با واکنش منفی معلم خودشان مواجه شوند.
مدرسه به مرور شوق یادگیری را در دانشآموز میکُشد. بدون اینکه یادگیری صحیح را به او آموزش دهد یا دستش را باز بگذارد که به دلخواه خودش یاد بگیرد1. برای همین اکثر آنهایی که به سراغ یادگیریِ یادگیری میروند، یک دور جور مدرسه را چشیدهاند و حالا میخواهند از نو شروع کنند. کمی دیر است؛ اما انگیزهٔ آنها میتواند جبران این سالهای از دست رفته باشد.
مطالبی که در ادامه و در باقی نوشتههای این پروژه میخوانید، دربارهٔ یادگیریِ یادگیری هستند. در ابتدا مدلی ۶ مرحلهای برای سطوح یادگیری معرفی میکنم و در متن چطور یادداشت برداریم؟، نشان میدهم که چطور با یادداشتنویسی پیمودن این ۶ سطح ممکن میشود.
مدلی برای یادگیری
مدل مرجع من برای «یادگیری» و -در ادامهٔ آن- «یادداشتبرداری» بر پایهٔ مدل یادگیری بلوم است. این مدل توضیح میدهد که انسانها در نسبت با اطلاعات موجود، ۶ اقدام مختلف انجام میدهند که هر چه این اقدام در هرم شناختی مدل بالاتر باشد، تجربه و زحمت فکری بیشتری میطلبد و در عوض، عمق بیشتری به یادگیری میدهد.
پله | مفهوم | ما به ازای یادداشتبرداری |
---|---|---|
حفظ کردن | سادهترین راه دریافت متن، دریافت یکجای آن است. مثل کسی که شعر حفظ میکند؛ ولی معنای آن را نمیفهمد. | فیشنویسی |
فهمیدن | فهم زمانی اتفاق میافتد که محتوا هضم شده باشد. نشانهٔ آن هم توانایی در بیان مفاهیم به زبان خود -و نه زبان مرجع آن- است. | نوشتن یادداشت به زبان خود، خلاصهنویسی |
به کار بستن | بعد از فهمیدن، نوبت به آزمودن آموختهها در مثالهای ساده و دمدستی میرسد. مثل مثالهای ریاضی. | رسیدن به ایدههای جدید و اتصال ایدههای پیشین، مثال آوردن از دنیای واقعی |
گرهگشایی | توانایی شکستن یک اثر به اجزای کوچکتر و شناسایی ارتباطات. مثل شکستن یک متن به تز اصلی و استدلالهای ردکننده و تأییدکنندهٔ آن. | شکستن متن به گزارههای اصلی آن |
ارزیابی | شناسایی قسمتهای خوب و بد مفهوم دریافتی با شکستن و مقایسهٔ آنها. مثل تشخیص کیفیت پوستر گرافیکی با سنجش رنگ و فونت آن. | تعامل با متن و حکم دادن دربارهٔ آن |
تولید | کنار هم گذاشتن اجزا به طوری که کمترین تعارض با یکدیگر را داشته باشند. خلاقیت اینجا بروز پیدا میکند. | نگارش و انتشار ایدههای جدید |
هر کاری سر جای خودش
بنا نیست برای همهٔ حوزهها و موقعیتها به اوج هرم برسیم. خیلی از اطلاعات ورودی اصلاً ارزش توجه را ندارند؛ چه برسد به اینکه بخواهیم آنها را حفظ کنیم و به کار ببندیم. به قول فرانسیس بیکن، «بعضی از کتابها را باید چشید، بعضی را باید بلعید، و بعضی را کمی جوید و هضم کرد. بعضی از کتابها را فقط باید به صورت جزئی خواند، بعضی دیگر را باید خواند، اما نه با کنجکاوی، و اندکی را هم باید به طور کامل خواند، با دقت و توجه».
نسبت یادگیری و یادداشتبرداری
یادداشتبرداری ابزاری برای یادگیری است. یادداشتبرداری یعنی تعامل با متن. یادداشتبرداری ما را به متن و محتوای آن نزدیکتر میکند. یادداشتبرداری، پالایش اطلاعات ورودی با هدف یادگیری عمیقتر کردن آن است. ما سر کلاسهای درس، موقع کتاب خواندن، سر جلسههای کاری و در طی زندگی روزمره مدام در حال دریافت اطلاعات هستیم. کار یادداشتبرداری، مرتب کردن این ورودیهاست.
اصطکاک از دست رفته
با توسعهٔ ابزارهای ذخیرهسازی اطلاعات، ممکن است سرعت ورودی ذهن از سرعت پردازش ذهن ما پیشی بگیرد و باعث ترافیک ذهنی شود. مثلاً مدام در مرورگر تبهای مقاله باز کنیم و آخر سر به قدری زیاد شوند که دیگر حس و حال خواندن آنها را نداشته باشیم. در این شرایط باید از راههای مختلف اصطکاکزایی ایجاد کنیم که از سرعت ورودیها کاسته شود. مثلاً با خود قراری بگذاریم که آخر هر ماه، همهٔ تبهای قدیمی را ببندیم. یا مثلاً پیش از تمام شدن کتاب قبلی، کتاب جدیدی نخریم. همین قرار ساده باعث میشود که نه تب اضافهای باز کنیم و نه از تب مهمی غافل شویم.
Footnotes
-
در همین رابطه متن از کودکان کاوشگر تا فارغالتحصیلان بیتفاوت را ببینید. ↩