فروشندهای که مشتری جنس خودش نیست، کلاهبردار است.
معلمی که علمش به کار خودش نیامده، دروغگو است.
آشپزی که به غذای خودش لب نمیزند، شیاد است.
واعظی که به توصیههای خودش عمل نمیکند، ریاکار است.
هر پیشرفت در دنیای بیرون، سرریز اتفاقات درون است. محصول و محتوا تنها زمانی ارزش انتقال دارد که اول از همه به کار صاحب آن آمده باشد. در غیر اینصورت، اعتمادی به آن نیست.
دربارهٔ کسبوکار هم این قضیه صادق است. در متن How to do Great Work گفتیم که هنگام توسعهٔ محصول برای دیگران، باید مطمئن باشیم که به دردشان میخورد. بهترین راه برای اینکه مطمئن شویم که به درد دیگران میخورد، این است که به درد خودمان بخورد. خیلی از کسبوکارهایی که دیدهام، از یک حل مسألهٔ شخصی شروع شدهاند و کمکم توسعه یافتهاند.
If you're making something for people, make sure it's something they actually want. The best way to do this is to make something you yourself want. Write the story you want to read; build the tool you want to use. Since your friends probably have similar interests, this will also get you your initial audience.
وقتی سرریز از درون شخص اتفاق نیفتد، کیفیتی در محصول ایجاد نمیشود. شخص مجبور میشود که با آرایش محصول، بازاریابی یا هزار دوز و کلک دیگر، دیگران -و خودش- را گول بزند که محصولی مفید ساخته است.
حکایت اژدهاکشی - به نقل از مجتبی لشکربلوکی
روزی یک ایرانی به چین میرود و رشته اژدهاکشی میخواند و به ایران برمیگردد. متوجه میشود که برای این رشته، بازار کار وجود ندارد. دانشگاهی برای این رشته ایجاد میکند و ۱۰۰ نفر پذیرش میکند. این ۱۰۰ نفر بعد از گرفتن مدرک لیسانس متوجه میشوند که بازار کاری برای این رشته وجود ندارد. این شخص به این نتیجه میرسد که دوباره این ۱۰۰ نفر را پذیرش کند و مدرک فوقلیسانس بدهد. دوباره وارد جامعه میشوند و باز هم بازار کار وجود ندارد. استاد محترم با فکری بکر مساله را حل میکند: آنها را به عنوان استاد برای تدریس رشته اژدهاکشی در دانشگاه استخدام میشوند و این داستان همچنان ادامه پیدا میکند…