سؤال خوب مثل قلاب می‌ماند. خیلی از ایده‌های بزرگ با سؤال‌هایی بسیار ساده شروع شده‌اند. کشف جاذبه، تکامل، الکترومغناطیس، واکسن، نسبیت و… با سؤال‌هایی ساده اما اساسی شروع شده است.

هر سؤال یک سرنخ است. آدم که دنبالهٔ این نخ‌ها را می‌گیرد و به سؤال‌های اولیه پاسخ می‌دهد، به سؤال‌های بهتری می‌رسد. البته که خیلی از سؤال‌ها در نهایت به هیچ جایی نمی‌رسند؛ اما لازمهٔ داشتن ایده‌ها و سؤال‌های خوب، داشتن ایده‌ها و سؤال‌های زیاد است.

یکی از دلایل اصلی غفلت ما نسبت به سؤال‌ها، نقش مدرسه در بی‌اهمیت کردن سؤال در ذهن بچه‌هاست. در فضای آموزشی، عمر سؤال‌ها به چند دقیقه هم نمی‌رسد. سؤال مدرسه‌ای، همیشه جوابی سریع و مشخص دارند. در حالی که در دنیای واقعی جواب این سؤال‌ها نه سریعند و نه مشخص. در دنیای واقعی یک سؤال سال‌ها با فرد می‌ماند تا بالاخره با تغییر دیدگاه یا الهام گرفتن از فضای پیرامونی به جوابی اولیه برایش برسد. پس گیج بودن الزاماً بد نیست. گیجی پیش‌زمینهٔ کشف است. در این صورت، سؤال‌های حل‌نشده در ذهن ما معادل دارایی ما هستند. هر چه بیشتر، بهتر.