برای استقرار رسمی و در عین حال مشاهدهٔ رفتارهای واقعی یک فرد یا سازمان، دو چشم عقلانیت کافی نیست. چشم سومی لازم است که رفتارها را در حالت طبیعی خودشان نظاره کند.
گاه گاهی پادشاه به لباس مبدل به بازار میرود که ببیند نظم شهر در چه حالت است. دو سال قبل از سفر ما به ایران پادشاه روزی در اصفهان به بازار رفته با شیرفروشی صحبت داشته و از او پرسیده بود که حاکم با مردم چطور رفتار میکند. شیرفروش که شخص تندویی بوده جواب گفته بود که اگر من در جای او بودم سر این ده دوازدهنفر دزدها را که دایم به سرقت میپردازند میبریدم و برای شاه میفرستادم. فیالواقع از خانهٔ خودمان به مسافت یک سنگانداز دور نرفته به سر ما میریزند و اموال ما را میچاپند. حاکم هم هیچ معترض نمیشود و از آنها پول گرفته؛ میگذارد که به همین قسم تعدیات بپردازند. پادشاه چون این را شنید، از آن شخص خیلی خوشش آمد و به او گفت که فردا صبح به دربار بیایید و از قراولهای شاه بپرسید که عباس نام کیست. آنها به شما نشان میدهند. شیرفروش قبول کرد. وقتی پادشاه به دربار مراجعت کرد به قراولهای خود امر نمود که اگر شخصی آمد و جویای نام عباس شد، او را پیش من بیاورید. روز بعد آن شخص آمد و از قراولها پرسید که در اینجا نام عباس نام شخص کیست. آنها او را به اتاق شاه بردند. وقتی شاه شنید او را به حضور خود احضار کرد. شیرفروش وقتی دید که شخص روز قبل، پادشاه بوده است به زانو افتاده طلب عفو و معذرت نمود. پادشاه امر برخاستن به او نمود و حکم کرد لباسهای فاخر برای او بیاورند و او را به ریاست پنجاه نفر قرار داده حکم کرد که اول برود حاکم را بیاورد و بعد از سه روز چون حاکم را آورد پادشاه امر نمود که سر او را ببرند. بعد همان شخص را مأمور کرد که برود سر آن ده-دوازده نفر دزد را بریده بیاورد و گفت اگر تا هفتهٔ دیگر سر آنها را نیاوری سر خودت را خواهم برید. ولی او مرخصی گرفته در مدت چهار روز سر بیست نفر را پیش شاه آورد. وقتی پادشاه این امر را دید پنجاه نفر دیگر به تبعهٔ او افزود… شاه عباس غالباً اشخاص درجهٔ پست را بدین قسم ترقی داده و به مراتب شئونات زیاد نایل ساخته است. منبع: سفرنامهٔ برادران شرلی - به کوشش علی دهباشی - ص۷۸ و ۷۹
داستانهای عامیانهٔ ما پر است از ماجراجوییهای شاه عباس با ظاهر مبدل در بازار. گویا شاه به گزارش درباریان و شاخصهای رشد و توسعه راضی نمیشده و ترجیح میداده که بازار و بازاریان را از نزدیک ببیند و پای صحبت آنها بنشیند. آن هم بدون خدم و حشم. چرا که در اینصورت رفتار امثال شیرفروش با او نه در حد آدم عادی که در اندازهٔ پادشاه کل ایران تغییر میکرد.
اثر مشاهدهگر، صحت شاخص و مشاهدهٔ علمی را زیر سؤال میبرد. برای توصیف این پدیده، در علوم تجربی مفهومی هست به نام اثر مشاهدهگر که در علوم اجتماعی به آن اثر هاثورن هم میگویند. هر دوی آنها به این بحث صحه میگذراند که «فرد یا سوژه در صورت مشاهده شدن، رفتارهایی متفاوت از رفتار عادی خودش نشان میدهد». حال چه سوژه الکترون باشد، چه گربهٔ شرودینگر، چه فرد و چه سازمان. به محض اینکه سیستمی احساس کند که مورد مشاهده قرار گرفته است، رفتار خودش را عوض میکند. مثلاً اگر همان شیرفروش در میانهٔ صحبت به سؤالها یا ظاهر پادشاه شک میکرد، قطعاً مسیر بحث را عوض میکرد و رفتار متفاوتی از خود نشان میداد.
با این حساب این اثر مخل مشاهدهٔ علمی است. در بحث شاخصگذاری هم این اثر تکرار میشود. کارمندان سازمان به شاخص و دیده شدن با شاخص حساسند. به محض اینکه حس کنند شاخصی در ترفیع یا دستمزد آنها اثر دارد، استراتژیهای مخصوصی برای دور زدن شاخص به وجود میآورند.
اگر امکان حذف اثر مشاهدهگر وجود داشته باشد، رفتارهای طبیعی و واقعی فرصت بروز پیدا میکنند. گویا دو چشم مشاهدهگر کار خودشان را میکنند؛ اما چشم سومی دارد که به واسطهٔ آن واقعیت دیده میشود. در اثر مشاهدهگر، سه جزء اصلی وجود دارد: (۱) سوژه، (۲) عمل مشاهده و (۳) مشاهدهگر. برای از کار انداختن این اثر، باید حداقل یکی از این سه بخش دچار اختلال شوند تا سوژه تحت تأثیر نهادهای موجود، رفتار خودش را تغییر ندهد.
یکی از راههای حذف اثر، پنهان کردن عمل مشاهده است. شبیه لباسهای مبدل شاه عباس. یعنی سوژه به کلی متوجه نشود که تحت نظر است. مثال امروزیاش بازرسهایی هستند -اگر باشند- که مثل ارباب رجوعهای عادی وارد سیکل اداری یا فروشگاهها میشوند. یا شاخصهایی که دادهشان در سازمان جمع میشود؛ اما کسی از جمعآوری آنها خبری ندارد.
راه دوم، مشغول کردن سوژه به مشاهدههای دیگر است. اگر حواس سوژه به تنظیم بخشهای دیگری از خود باشد، باقی بخشها را به حالت طبیعی خودش باقی میگذارد. مشابه این کار را در آزمایشهای علوم اجتماعی مدام تکرار میشود. خیلی از اوقات به شرکتکنندگان گفته میشود که هدف سنجش رفتار Y در آنهاست؛ در حالی که پژوهشگران به طور پنهانی رفتار X را میسنجند.
راه سوم، حذف امکان مشاهده است. اگر سوژه حس کند که تحت هیچ شرایطی امکان مشاهدهٔ او توسط شخص ثالثی وجود ندارد، رفتارهایش طبیعیتر میشود. چرا که اثر مشاهده دیگر هویت و جایگاه او را تهدید نمیکند. پس نیازی هم به نقش بازی کردن نیست. مشابه این کار در رقعهنویسی در ایام قدیم و فرومهای اینترنتی شلوغ (نینیسایت، ایاستخدام و…) یا دیوارهای سرویس بهداشتی در حال حاضر تکرار میشود. حذف امکان مشاهده باعث گمنامی سوژه و احساس آزادی او در بیان نظر واقعی میشود.
راه چهارم، مشاهدهٔ پس و پیش سوژه است. در اینصورت به جای خود سوژه، علتها و معلولهای آن بررسی میشود. مثلاً بررسی میزان زبالهٔ تولیدی یک شهر یا محله، سبک زندگی و درآمد آنها را مشخص میکند. یا بررسی کارتونهای خریده شده توسط یک کارخانه، میزان تولید واقعی آنها را نشان میدهد. در صورتی که اگر به طور مستقیم از آنها سؤال شود، ممکن است به خاطر بحث مالیات یا هر موضوع دیگری، رفتار متفاوتی نشان دهند.
راه پنجم، استقرار دائمی مشاهده است. اگر تکتک اعمال سوژه همواره تحت نظر باشند، بحث شاخص به کلی منتفی میشود. چرا که سوژه همواره خودش را با آنها تنظیم میکند و فرصت سرپیچی ندارد. سیستم الهی یا سیستمهای اعتبار اجتماعی از این جنس هستند.
در صورت باز بودن هر سه چشم است که شاخصها رفتار طبیعی را نشان میدهند. عمدهٔ شاخصهای اقتصادی و عملکردی، بر اساس رفتارهای عقلانی تعریف شدهاند. شاید در برشی لحظهای از زمان، تمامی این شاخصها کارآمد و دقیق باشند، اما به مرور زمان از کارآمدی آنها کاسته میشود. اگر طراح شاخص عاقل فرض میشود، سوژهها هم عاقلند. آنها هم میتوانند با دور زدن شاخصها به سود حداکثری دست پیدا کنند.
در این میان نیاز به شاخصهایی هست عمود بر شاخصهای عقلانی. شاخصهایی که با حذف اثر مشاهدهگر، امکان تغییر رفتار را به وجود نمیآورند؛ اما در عوض وضعیت واقعی سازمان و پشت پردهٔ شاخصهای عقلانی را به نمایش میکشند. شاخصهایی مثل شاخص MUI یا شاخص رژ لب یا شاخص کارتون با مدلسازی رفتار انسان در شرایط سخت اقتصادی، شاخصی کاملاً عمود بر تورم و رکود و نقدینگی و… به وجود میآورند که سرکارش نه با اعداد و ارقام، که با رفتارهای واقعی انسانها در روزمرهٔ خود است.
نگاه واقعی از ترکیب این دو شاخص با یکدیگر حاصل میشود. دو چشم عقلانیت باعث جهتدهی به رفتارها و استقرار سازوکارهای رسمی میشود؛ چشم سوم هم امکان مشاهدهٔ واقعیت امر و رفتارهای طبیعی بازیگران را مهیا میکند.
The degree of civilization in a society can be judged by entering its prisons.